ساکورا هر چه زودتر بخوان لطفا! موقت
خب خیلی مسخره س که اینو میگم. این موقع شب. اینجا. جلو همه.
ولی راهی سراغ نداشتم و علاقه ای هم ندارم موضوعی که به وبلاگ مربوطه رو خارج از وبلاگ در موردش حرف بزنیم.
و آه.. چقدر حاشیه میبافم. اون نظرا و شرطمون هم فعلا نادیده بگیر.
اصل مطلب اینکه من مشابه این جمله رو خیلی جاها میخونم. و بعد از اون حرف و شعرت که دو روزی انگار بیشتر ازش نمیگذره دو بار به خلافش برخورد کردم.
مشکلی که تو نوجوانی داشتم علاوه بر اینکه کتاب زیادی نخونده بودم و ذهنم آماده نبود بعضی کتابها ادبیات قلمبه سلنبه ای داشتن یا بدخوان بودن که من فکر میکردم مشکل از گیرنده های منه.
حتی دوستی داشتم که خیلی سنگین مینوشت. و هیچ وقت معنی متنهای کارت پستالهایی بهم داده بود رو نمیفهمیدم. کلماتی که برام آشنا بودن اما دلیل قرار گیری شون رو تو اون جمله خاص نمیفهمیدم.
دیگه کاملا مطمئن بودم که این استفاده از کلمات سخت و ناخوانا و تخصصی و جمله های عجیب مال نثر فاخریه که حسابشون از بقیه جداست.
اما چند سالی هست که از افراد با سواد و فرهیخته میشنوم که به پیچیدگی این نثرها ایراد میگیرن و میگن نوشته باید خوانا باشه و یه همچین چیزهایی.
در مورد شعری که گفتی. البته که شعر قشنگیه اما اون مخاطبش خداست که حتی با چشمک زدن بهش هم متوجه منظورت میشه. یه جمله ای بود که نمیدونم حالا درست بود یا غلط ولی تو این مایه ها میگفت که برای شکستن قوانبن باید خود قوانین رو بلد باشی.
به هر جهت منم که تلاش خاصی نمیکنم تا ارتقا نوشتاری پیدا کنم و احتمالا اگه انجمن صلاحیت سنج بیان ازم تست بگیرن متوجه عدم صلاحیتم میشن. ولی خب در این یه مورد که واضح تر از قبلم بنویسم یه سعی ای کردم که فکر میکنم نوشتنم خیلی کم قابل تحمل تر از قبل شده. و مانند همون جمله ای که برات گفتم... که:
"ای بسا کس که زنجیر خویش نتواند گسست، اما بند گسلِ دوست خویش تواند بود."
به حساب اینکه چیزی بخوام بهت یاد بدم نذار و خدا منو ببخشه به خاطر چیزهایی که میخواستم به کسایی یاد بدم و اگه فراموش کنم و باز تلاش کنم اینکارو کنم گربه ام کنه اقلاً.
این هم متن هایی که کانال رضا بابایی برداشتم و به کار جفتمون میاد (واضحه که قبلا خوندمشون و الان یادم نمیاد جزئیات رو تلان سرسری نگاهی انداختم اما فردا که بیدار شدم دوباره میخونمشون)
سادگی فاخر، کلید زیبانویسی
نویسندگان را در دو گروه میتوان جای داد: معیارنویس؛ صاحب سبک.
نویسندگان صاحب سبک، به نوعی خاص از مهارت در نویسندگی دست یافتهاند و آن مهارت، ریشه در تواناییها و شخصیت آنان دارد. بنابراین نوشتن به شیوۀ آنان، نه ممکن است و نه سودمند. تقلید از سبک دیگری، تکرار او است و وجود تکراری، خوشایند نیست؛ حتی اگر ممکن باشد و حتی اگر تکرار خدا باشد.
نوع دوم از نویسندگان، کسانیاند که به «نثر معیار» مینویسند. مهمترین مؤلفههای نثر معیار بدین قرار است:
1. اصالت محتوا. در نثر معیار آنچه باید به چشم خواننده بیاید، محتوای نوشتار است، نه عبارتها و جملهها. یعنی زبان نوشتار نباید ذهن خواننده را درگیر زیبایی یا نازیبایی خود کند و محتوا را به حاشیه براند؛ مانند شیشۀ پنجره که ما حتی وقتی به آن مینگریم، آن را نمیبینیم، بلکه چیزی را میبینیم که در ورای آن است.
2. سادگی. اگر خوانندهای با تمرکز میانه(سهدانگونیم)، با یکبار خواندن جملهای، آن را نفهمد، آن جمله معیوب است و اگر تعداد این گونه جملات در نوشتهای فراوان باشد، آن نوشتار به نثر معیار نیست.
3. استفادۀ حداکثری از کلمات مأنوس و ترکیبهای آشنا.
4. پرهیز از افراط یا تفرط در سرهنویسی.
هر یک از این مؤلفهها به گفتوگوهای نیاز درازدامن دارد؛ اما آنچه بیش از همه میدان بحث و جدل شده است، امکان «زیبانویسی در نثر معیار» است. نثر معیار، به دلیل تعهدش به اصالت معنا و سادهنویسی، مخالف انشانویسی و لفّاظی است، و از سوی دیگر، اهتمام به زیبایی کلام بدون لفاظی و آرایشگری دشوار است. چگونه میتوان هم زیبا نوشت و هم محتاج کلمات کمفایده در شکلگیری معنای جمله، نبود؟ چگونه میتوان هم زیبایی را پاس داشت و هم سادگی را و هم اصالت محتوا را؟ یکی از مهمترین پایههای زیبانویسی، آشناییزدایی است. چگونه میتوان نوشتار را هم از کلمات مأنوس و ترکیبهای آشنا آکند و هم آشناییزدایی کرد؟ پیراستگی(مهمترین اصل در نثر معیار) چگونه با آراستگی میآمیزد؟
پرسشهای بالا، اگر پاسخی هم داشته باشند، در تواناییها و قواعد نثر معیار است. اگر نویسندهای دو اصل زیر را مراعات کند، به نثری زیبا میرسد، بدون اینکه مجبور به تخلف از نثر معیار باشد:
یک. تبعید زیبانویسی به پستوی ذهن؛ یعنی قصد نخستین نویسنده باید سادهنویسی باشد نه زیبانویسی. چون زیبایی در سادگی است و گیرایی در رسایی. هر گونه کوشش برای زیبانویسی، نتیجۀ عکس میدهد و آنچه میآفریند، نثری تصنعی و ملالآور است. نباید در پی نوعی از زیبایی بود که ورای سادگی و روانی نوشتار است. این روش(تبعید زیبانویسی به پستوی ذهن)، به ذهن و قلم نویسنده، چنان آرامشی میدهد که او را برای آفریدن زیبایی طبیعی در نثر، آمادهتر و توانمندتر از کسی میکند که پیوسته به زیبانویسی میاندیشد و آرامش لازم را در وقت نوشتن ندارد. پس نخواه که زیبا بنویسی تا بتوانی که زیبا بنویسی.
دو. ترکیب سادهنویسی با فاخرنویسی. سادهنویسی اگر به مرز ابتذال نرسد و جامۀ فاخر بر تن کند، سرچشمۀ زیبایی در نثر معیار است. مشکل اکثر نویسندگان این است که مرز سادگی و ابتذال را نمیدانند. به بهانۀ سادگی به ورطۀ ابتذال میغلتند و گاهی از بیم ابتذال، به دام تصنع و تکلف میافتند. کلید زیبانویسی در سادگی فاخر است؛ یعنی سادگی استوار و قاعدهمند.
سه جملۀ زیر، سه نوع کوشش را برای زیبانویسی نشان میدهد:
سادگی مبتذل: «شخصیت ما را کتابهایی که مطالعه میکنیم و ما را تحت تأثیر قرار میدهند، میسازند.»
زیبایی تصنعی: کتابها به دلیل محتوایی که دارند و تأثیری که از راه پیدا یا پنهان بر ما میگذارند، موم شخصیت ما را آنگونه که میپسندند، شکل و شمایل میدهند.»
سادگی فاخر(1): «هر کتابی که میخوانیم، بخشی از شخصیت ما را میسازد.»
سادگی فاخر(2): شخصیت ما در دست کتابهایی که میخوانیم، همچون سازههای گچی در دست معماران ماهر است.
سادگی فاخر(3): شخصیت ما ساخته و پرداختۀ کتابهایی است که میخوانیم.
همینمقدار کوشش برای زیبانویسی کافی است. باقی را به قلم و فرایند نوشتار بسپارید تا «خودْ راه بگویدت که چون باید رفت.»
94/10/5
رضا بابایی
@rezababaei43
غرور زبانی
من نویسندهای زباناندیشم. همیشه مسئلۀ زبان داشتهام. آنقدر محتواگرا نبودهام که زبان را فراموش کنم؛ اگرچه در مراعات حقوق زبان هم چندان موفق نبودهام. زبان، دنیایی بسیار پیچیده دارد و من امروز پس از سالها نوشتن و خواندن، تازه فهمیدهام که دربارۀ زبان اشتباه میکردم. بعید است بتوانم عادتهای زبانیام را کنار بگذارم ولی تجربهام را میگویم؛ شاید به کار عدهای بیاید.
بهترین و رساترین زبان، زبان طبیعی است. زبان طبیعی، نه فاخر است، نه لوس، نه شیک و نه ولنگار. دشمن قسمخوردۀ زبان، عادات است. عادتهای زبانی، نویسنده را در هنگام نوشتن، ربات میکند و مانع ارتباط زنده و گیرای او با خواننده میشود. برای نجات از عادتها باید غرور زبانیمان را کنار بگذاریم و کلیشههای خودساخته را بشکنیم. کلمۀ «کلیشه»، معمولا ما را یاد قالبهایی میاندازد که دیگران یا گذشتگان برای ما ساختهاند؛ اما کارخانۀ کلیشهسازی، در درون هر نویسندهای شعبهای دارد و نویسندۀ قلمشناس بالاخره روزی کلنگی برمیدارد و این کارخانه را با خاک یکسان کند.
صاحب سبک و اسلوب بودن خوب است؛ اما کلیشهها جای اسلوبها را گرفتهاند. اسلوب، ظرفیت دارد؛ اما کلیشهها و عادتهای زبانی، بیظرفیتی مطلق است. کلیشهها و عادتها، زبان را مغرور میکند. همانطور که در فهم جهان باید فروتن بود، در زبان هم نباید مغرور بود. زبان مغرور، از معبد اعتبار و آبروی طبقاتیاش بیرون نمیآید و آنجا که باید سرباز باشد، نمیتواند درجۀ نظامیاش را نادیده بگیرد. زبان درجهدار قادر به هیچ آفرینشی نیست. سارتر میگفت: نویسنده کسی نیست که مطلبی را مینویسد؛ نویسنده کسی است که مطلبی را به شیوهای خاص مینویسد. نویسندههای شق و رق، عاجزترین آدمها برای نوآوری و خلق شیوههای خاصاند. اما زبان فروتن، شیوهیاب است؛ چون در بند اعتبار نیست و از شکست در شیوههای نو هراسی ندارد. این زبان، اگر جایی شال و کلاه میکند، جایی هم شلوارک میپوشد و اعتبارهای کریستالی را به قلوهسنگهای نتراشیده میفروشد. شعار زبان فروتن این است: موشکهای کاغذی، کار سنگ نتراشیده را نمیکنند.
رضا بابایی
96/7/3
@RezaBabaei43
چهارده نکته دربارۀ یادداشتنویسی
1. وظیفهای که پاراگراف در مقاله و کتاب دارد، در یادداشت بر عهدۀ جمله است؛ یعنی هر جملهای دریادداشت، باید آن را یک قدم به جلو ببرد یا زمینه را برای پیشروی آماده کند.
2. نویسندگان حرفهای، بهویژه یادداشتنویسان، از همۀ وقت و هنر و توان خود استفاده میکنند که در سادهترین و سرراستترین شکل ممکن بنویسند و چندان به زیبانویسی و حواشی دیگر نمیاندیشند؛ زیرا میدانند که زیباترین جمله، سادهترین جمله است. آنان مخاطبانشان را نابغههایی فرض میکنند که چندان وقت و حوصلۀ درنگ در جملات و عبارات ندارند و میخواهند با نیمنگاهی که به نوشتهای میاندازند، مقصود نویسنده را دریابند و بگذرند. بنابراین هر جملهای که مفهومگیری از آن نیازمند بازخوانی باشد، یک امتیاز منفی برای آن یادداشت است؛ مگر برای تأمل بیشتر در معنای عمیق جمله. سادهنویسی، به دو شرط، بهترین شیوۀ نویسندگی است: 1. به اسلوب نوشتار پایبند باشد و به دام گفتارنویسی مبتذل نیفتد؛ 2. سادگی در عبارتپردازی بهانهای برای سطحینویسی و ابتذال علمی نشود.
3. یادداشتنویسان حرفهای تا به نکتهای یا زاویهای نو یا بیانی جدید برای مطلبی کهنه دست نیابند، دست به سوی قلم نمیبرند.
4. صداقت، صراحت و صمیمت، سه رکن یادداشتنویسی است؛ زیرا هر چه قالب نوشتار کوتاهتر باشد، فاصلۀ نویسنده با خواننده کمتر است؛ بنابراین به صمیمت و صداقت بیشتری نیاز است.
5. یادداشت، زندهترین و بهروزترین قالب نوشتاری است. تا میتوان از این قالب نوشتاری باید در طرح مسائل فکری، فرهنگی و سیاسی روز استفاده کرد و بررسیهای جامع علمی را به قالبهای دیگر، مانند کتاب و مقاله سپرد.
6. در زمین بزرگ میتوان خانهای ساخت که از هیچ نقشهای پیروی نمیکند؛ اما در زمین کوچک نمیتوان. یادداشت هم به دلیل کوتاه بودن آن(نسبت به کتاب و مقاله)، بدون نقشهای سنجیده و ظریف برای چینش و پیشبرد مطالب، در واقع یادداشت نیست؛ بخشی از یک مقاله یا کتاب است.
7. پیشروی نویسنده در یادداشت دو گونه است: افقی؛ عمودی. در پیشروی افقی، نویسنده نکتهای را شرح و بسط میدهد و میان کانون و پیرامون در رفتوآمد است؛ اما در پیشروی عمودی، نویسنده از کانونی به کانونی دیگر میرود و بهصورت پلکانی، یا از سطح به اعماق میرسد یا برعکس. هر یادداشتنویسی، در یکی از این دو روش مهارت بیشتری دارد.
8. بر خلاف کتاب و مقاله، یادداشتنویسی باید پیوسته و در فاصلههای کوتاه باشد؛ وگرنه رشتۀ ارتباط میان نویسنده و خواننده پاره میشود. یادداشتنویسها، بیش از نویسندگان کتاب و مقاله، به خوانندۀ بالفعل نیاز دارند.
9. یادداشت را پیش از انتشار باید چندین بار خواند و ویرایش کرد و اگر ممکن بود، غلطگیری و ویرایش آن را به دیگری سپرد؛ زیرا خطا و غلط در یادداشت بیش از کتاب و مقاله به چشم میآید.
10. آن مقدار که یادداشتنویسی به مهارت در نویسندگی نیاز دارد، کتاب و مقاله ندارد. با نظر به تفاوت مؤلف و نویسنده، یادداشتنویسی هنر نویسندگان حرفهای است؛ اما هر محققی میتواند قلم تألیف به دست بگیرد و کتاب و مقاله بسازد؛ هرچند که در نویسندگی مهارت نداشته باشد.
11. در میان مهارتهای نویسندگی، آنچه بیش از همه یادداشت را خواندنی میکند، غنای واژگانی است.
12. هیچ چیز به اندازۀ کلمات کمفایده و عباراتِ سزاوار حذف، یادداشت را زشت نمیکند؛ حتی اگر آن کلمات و عبارات زیبا باشند.
13. اگر نوشتن کتاب و مقاله نیاز به دانش فراوان دارد، یادداشتنویسی نیازمند ذهن نکتهسنج و قلم نکتهگو است.
14. یادداشتنویسی بر خلاف تألیف کتاب و مقاله، نه سود مادی(حق التألیف) دارد و نه اعتبار علمی میآورد. بنابراین یادداشتنویس نباید در بند نام و نان باشد.
رضا بابایی
96/4/9
@RezaBabaei43